صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 15520
تعداد نوشته ها : 50
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

محکمه الهی

یه شب که من حسابی خسته بودم

 

همین جوری چشامو بسته بودم

 

سیاهی چشام یه لحظه سُر خورد

 

یه دفعه مثل مرده ها خوابم برد

 

تو خواب دیدم محشر کبری شده

 

محکمة الهی بر پا شده

 

خدا نشسته مردم از مرد و زن

 

ردیف ردیف مقابلش واستادن

 

چرتکه گذاشته و حساب می کنه

 

به بنده هاش عتاب خطاب می کنه

 

میگه چرا این همه لج می کنید

 

راهتونو بی خودی کج می کنید

 

آیه فرستادم که آدم بشید

 

با دلخوشی کنار هم جم بشید

 

دلای غم گرفته رو شاد کنید

 

با فکرتون دنیا رو آباد کنید

 

عقل دادم برید تدبّر کنید

 

نه اینکه جای عقلو کاه پر کنید

 

من بهتون چقد ماشالاّ گفتم

 

نیافریده باریکلاّ گفتم

 

من که هواتونو همیشه داشتم

 

حتی یه لحظه گشنه تون نذاشتم

 

اما شما بازی نکرده باختید

 

نشستید و خدای جعلی ساختید

 

هر کدوم از شما خودش خدا شد

 

از ما و آیه های ما جدا شد

 

یه جو زمین و این همه شلوغی؟

 

این همه دین و مذهب دروغی؟

 

حقیقتاً شماها خیلی پستین

 

خر نباشین گاوو نمی پرستین

 

از توی جم یکی بُلن شد ایستاد

 

بُلن بُلن هی صلوات فرستاد

 

از اون قیافه های پشم و پیلی

 

از اون اعُجوبه های چرب و چیلی

 

گف چرا هیشکی روسری سرش نیست

 

پس چرا هیشکی پیش همسرش نیست

 

چرا زنا این جوری بد لباسن

 

مردای غیرتی کجا پلاسن؟

 

خدا بهش گف بتمرگ حرف نزن

 

اینجا که فرقی ندارن مرد و زن

 

یارو کِنِف شد ولی از رو نرفت

 

حرف خدا از گوش اون تو نرفت

 

چشاش می چرخه نمی دونم چشه

 

آهان می خواد یواشکی جیم بشه

 

دید یه کمی سرش شلوغه خدا

 

یواش یواش شد از جماعت جدا

 

با شکمی شبیه بشکة نفت

 

یهو سرش رو پایین انداخت و رفت

 

قراولا چن تا بهش ایس دادن

 

یارو وا نستاد تا جلوش واستادن

 

فوری در آورد واسه شون چک کشید

 

گف ببرید وصول کنید خوش بشید

 

دلم برای حوریا لک زده

 

دیر برسم یکی دیگه تک زده

 

اگر نرم حوریه دلگیر میشه

 

تو رو خدا بذار برم دیر میشه

 

قراول حضرت حق دمش گرم

 

با رشوه ی خیلی کلون نشد نرم

 

گوشای یارو رو گرف تو دستش

 

کشون کشون برد و یه جایی بستش

 

رشوه ی حاجی رو ضمیمه کردن

 

توی جهنم اونو بیمه کردن

 

حاجیه داش بُلن بُلن غر می زد

 

داش روی اعصابا تلنگر می زد

 

خدا بهش گف دیگه بس کن حاجی

 

یه خورده هم حبس نفس کن حاجی

 

این همه آدم رو معطّل نکن

 

بگیر بشین این قده کل کل نکن

 

یه عا لمه نامه داریم نخونده

 

تازه ، هنوز کُرات دیگه مونده

 

نامه ی تو پر از کارای زشته

 

کی به تو گفته جات توی بهشته ؟

 

بهش جای آدمای باحاله

 

ولت کنم بری بهش ؟ محاله

 

یادته که چقد ریا می کردی

 

بنده های مارو سیا می کردی

 

تا یه نفر دور و برت می دیدی

 

چقد ولا الضّا لّینو می کشیدی

 

این همه که روضه و نوحهخوندی

 

یه لقمه نون دست کسی رسوندی؟

 

خیال می کردی ما حواسمون نیس

 

نظم نظام هستی کشکی کشکی س؟

 

هر کاری کردی بچه ها نوشتن

 

می خوای برو خودت ببین تو زونکن

 

خلاصه ، وقتی یارو فهمید اینه

 

بازم دُرُس نمی تونس بشینه

 

کاسه ی صبرش یه دفه سر می رف

 

تا فرصتی گیر می آورد در می رف

 

قیامته اینجا عجب جاییه

 

جون شما خیلی تماشاییه

 

از یه طرف کلی کشیش آوردن

 

کشون کشون همه رو پیش آوردن

 

گفتم اینارو که قطار کردن

 

بیچاره ها مگه چیکار کردن؟

 

مأ موره گف میگم بهت من الان

 

مفسد فی الارض که میگن همین هان

 

گفت: اینا بهش فروشی کردن

بی پدرا خدارو جوشی کردن

 

بنام دین حسابی خوردن اینها

 

کفر خدارو در آوردن اینها

 

بد جوری ژاندارکو اینا چزوندن

 

زنده توی آتیش اونو سوزوندن

 

روی زمین خدایی پیشه کردن

 

خون گالیله رو تو شیشه کردن

 

اگه بهش بگی کُلاتو صاف کن

 

بهت میگه بشین و اعتراف کن

 

همیشه در حال نظاره بودن

 

شما بگو اینا چی کاره بودن؟

 

خیام اومد یه بطری ام تو دستش

 

رفت و یه گوشه یی گرف نشستش

 

حاجی بُلن شد با صدای محکم

 

گف : این آقا باید بره جهنم

خدا بهش گف تو دخا لت نکن

 

به اهل معرفت جسارت نکن

 

بگو چرا به خون این هلاکی

 

این که نه مدعی داره نه شاکی

 

نه گرد و خاک کرده و نه هیاهو

 

نه عربده کشیده و نه چاقو

 

نه مال این نه مال اونو برده

 

فقط عرق خریده رفته خورده

 

آدم خوبیه هواشو داشتم

 

اینجا خودم براش شراب گذاشتم

 

یهو شنیدم ایس خبردار دادن

 

نشسته ها بُلن شدن واستادن

 

حضرت اسرافیل از اونور اومد

 

رف روی چار پایه و چن تا صور زد

 

دیدم دارن تخت روون میارن

 

فرشته ها رو دوششون میارن

 

مونده بودم که این کیه خدایا

 

تو محشر این کارا چیه خدایا

 

فِک می کنید داخل اون تخ کی بود

 

الان میگم ،یه لحظه ، اسمش چی بود؟

 

اون که تو دنیا مثل توپ صدا کرد

 

همون که این لامپارو اخترا کرد

 

همونکه کاراش عالی بود اون دیگه

 

بگید بابا ، توماس ادیسون دیگه

 

خدا بهش گف دیگه پایین نیا

 

یه راس برو بهش پیش انبیا

 

وقت و تلف نکن توماس زود برو

 

به هر وسیله ای اگر بود برو

 

از روی پل نری یه وخ می افتی

 

میگم هوایی ببرند و مفتی

 

باز حاجی ساکت نتونس بشینه

 

گفت که : مفهوم عدالت اینه؟

آخه ادیسون که مسلمون نبود

 

این بابا اهل دین و ایمون نبود

 

نه روضه رفته بود نه پای منبر

 

نه شمر می دونس چیه نه خنجر

 

یه رکعت ام نماز شب نخونده

 

با سیم میماش شب رو به صُب رسونده

 

حرفای یارو که به اینجا رسید

 

خدا یه آهی از ته دل کشید

 

حضرت حق خودش رو جابجا کرد

 

یه کم به این حاجی نیگا نیگا کرد

 

از اون نگاههای عاقل اندر

 

سفیه  شو باید بیارم این ور

 

با اینکه خیلیخیلی خسته هم بود

خطاب به بنده هاش دوباره فرمود

 

شما عجب کلّه خرایی هستید

 

بابا عجب جونورایی هستید

 

شمر اگه بود آدولف هیتلرم بود

 

خنجر اگر بود روو لوِرم بود

 

حیفه که آدم خودشو پیر کنه

 

و سوزنش فقط یه جا گیر کنه

 

میگید توماس من مسلمون نبود

 

اهل نماز و دین و ایمون نبود

 

اولاً از کجا میگید این حرفو ؟

 

در بیارید کلّة زیر برفو

 

اون منو بهتر از شما شناخته

 

دلیلشم این چیزایی که ساخته

 

درسته گفته ام عبادت کنید

 

نگفته ام به خلق خدمت کنید؟

 

توماس نه بُم ساخته نه جنگ کرده

 

دنیارو هم کلّی قشنگ کرده

 

من یه چراغ که بیشتر نداشتم

 

اونم تو آسمونا کار گذاشتم

 

توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد

 

نمیدونید چقد کمک به من کرد

 

تو دنیا هیچکی بی چراغ نبوده

 

یا اگرم بوده ، تو باغ نبوده

 

خدا برای حاجی آتش افروخت

 

دروغ چرا یه کم براش دلم سوخت

 

طفلی تو باورش چه قصرا ساخته

 

اما به اینجا که رسیده باخته

 

یکی میاد یه هاله ایی باهاشه

 

چقد بهش میاد فرشته باشه

 

اومد رسید و دست گذاش رو دوشم

 

دهانشو آوُرد کنار گوشم

 

گف:تو که کلّه ات پرِ قورمه سبزیست

وقتی نمی فهمی، بپرسی بد نیست

 

اونکه نشسته یک مقام والاست

 

 

مترجمه ، رفیق حق تعالی ست

 

خودِ خدا نیست ، نماینده شه

 

مورد اعتماده شه بنده شه

 

خدای لم یلد که دیدنی نیس

 

صداش با این گوشا شنیدنی نیس

 

شما زمینیا همش همینید

 

اونورِ میزی رو خدا می بینید

 

همینجوری می خواس بلن شه نم نم

 

گف : که پاشو، باید بری جهنم

وقتی دیدم منم گرفتار شدم

 

داد کشیدم یه دفعه بیدار شدم

 

 

 

اثر خلیل جوادی


دسته ها :
يکشنبه پانزدهم 6 1388
X